توانایی ابراز وجود
ابراز وجود عبارت است از مهارتی که ما را قادر میسازد بدون اضطراب روی پای خود بایستیم؛ احساسات خود را صادقانه و با خیالی راحت ابراز کنیم؛ و بدون ضایع کردن حقوق دیگران حق خود را به دست آوریم
نویسنده: علی محمد صالحی
برخی از روانشناسان، مهارت ابراز وجود را این گونه تعریف کردهاند:
«ابراز وجود عبارت است از مهارتی که ما را قادر میسازد بدون اضطراب روی پای خود بایستیم؛ احساسات خود را صادقانه و با خیالی راحت ابراز کنیم؛ و بدون ضایع کردن حقوق دیگران حق خود را به دست آوریم». (1)
ابراز وجود یعنی با احترام و توجه به خواستهی دیگران، بتوانید با جرأت از حق خود و خواستهتان دفاع کنید و نگذارید حقتان ضایع شود یا با اکراه به کاری مجبور شوید. افرادی که در این زمینه مشکل دارند، نمیتوانند از حق خود و خواستههایشان به گونهای مناسب دفاع کنند یا احساسات خود را به زبان آورند. آنان پیوسته از وضع موجود ناراحتاند و خود را سرزنش میکنند. راه حل اینکار، سرزنش کردن خویش نیست، بلکه باید روشهایی را بیاموزیم تا برای همیشه بر این گونه مشکلات چیره شویم.
ابراز وجود، اغلب با ویژگیهایی چون ستیزهجویی، منفیکاری و ساز مخالف زدن اشتباه گرفته میشود. برخی افراد، پیوسته ساز مخالف میزنند و به طور غیرمنطقی میخواهند برخلاف خواستهها و شرایط دیگران رفتار کنند. این افراد نه تنها ابراز وجود نمیکنند، بلکه مشکلاتی در زمینهی اعتماد به نفس و عزت نفس دارند. از این روی، به صورت میانبُر و کاذب به کارهایی نابجا و غیرمنطقی اقدام میکنند تا قاطعیت، توانایی و اعتماد به نفس خویش را به دیگران نشان دهند.
2. ابراز وجود موجب میشود دیگران بهتر بتوانند ما را در رسیدن به خواستههایمان یاری دهند؛ زیرا اگر خواستهی خود را به دیگران ابراز نکنیم، آنان چگونه باید به ما کمک کنند؛ در حالی که نمیدانند چه خواستهای داریم.
3. این مهارت موجب پرورش اعتماد به نفس و تقویت حس خوشبینی در افراد میشود، و سلامت روحی افراد را در پی خواهد داشت.
4. ابراز وجود این فرصت را فراهم میآورد تا فرد بدون تنش روی پای خودش بایستد و احساساتش را صادقانه و به راحتی بیان کند و به خودشکوفایی برسد.
5. ابراز وجود کردن بر میزان برابری انسانها میافزاید و به همه برای ابراز عقیده و نظر فرصت میدهد؛ حتی موجب بهبود مناسبات و روابط انسانی میشود.
6. ما میتوانیم به وسیلهی ابراز وجود، در برابر رفتارهای نامناسب دیگران واکنش نشان دهیم و در صورت نیاز، عقیدهی خود را بگوییم یا از عقیدهی مطرح شده دفاع کنیم.
اگر انسان برای ارائهی پاسخهای کارآمدتر و عالیتر آموزش ندیده باشد، پاسخهای غریزی، نخستین انتخاب فرد برای مقابله با مشکلات خواهد بود. فرض کنید که صاحبخانهای از مستأجرش بخواهد تا مبلغی را به اجارهبها بیفزاید، اما مستأجر توانایی پرداخت این مبلغ را نداشته باشد. در این وضعیت، اگر مستأجر احساس کند صاحبخانهی او فردی منصف و با وجدان است، باب گفتوگو را با وی باز میکند و با تشریح وضعیتش، میکوشد او را برای موافقت با مبلغی کمتر ترغیب کند. در نتیجه، این فرد ممکن است با گفتوگو به هدفش برسد.
حال تصور کنید گفتوگوهای گذشتهی این مستأجر در چنین موقعیتهایی به شکست انجامیده باشد یا صاحبخانهی خود را فردی پیچیده و نفوذناپذیر برای برقراری ارتباط یافته باشد. در این حالت، واکنش جنگ و گریز در وی فعال میشود و به دنبال آن، امکان گفتوگو برای رسیدن به تفاهم از بین میرود. اما در همین موقعیت، اگر مستأجر از مهارتهای ارتباطی بهتری برخوردار بود، تنها قرار گرفتن در مقابل صاحب خانهای با شخصیت پیچیده، واکنش جنگ و گریز را در وی فعال نمیکرد.
ما هر جا که احساس کنیم برای رسیدن به نتیجه، مهارت کافی داریم، به راحتی گفتوگو میکنیم. اما اگر در این مهارت ضعیف باشیم، پاسخهای فطری جنگ و گریز و هیجانهای شدید منفی در ما فعال میشود و همهی پیامدهای منفی را با خود به همراه میآورد. از این روی، آموزش برای کسب مهارتهای لازم در برقراری ارتباط و گفتوگو ضرورتی گریزناپذیر دارد. (3)
***
پاسخهای جنگ و گریز، سادهترین، در دسترسترین و ناکارآمدترین روش برای رویارویی با مشکلات روزمره است.
***
در رفتار این افراد، عوامل شناختی زیر نقش دارد:
* این افراد هنگامی که از آنان درخواستی میشود، احساس میکنند فردی مهم و باارزشاند و اگر یک بار درخواست دیگران را نپذیرند، دیگر آنان را به شمار نخواهند آورد؛
* میپندارند اگر از پذیرش درخواست دیگران سر باز زنند، فردی بد و بدخواه شمرده خواهند شد. چنین افرادی رفتار جرئتمندانه را با از خودگذشتگی، ایثار و فداکاری در تناقض میبینند؛
* از اینکه «نه» بگویند و دیگران را از خود ناراحت کنند، دچار احساس گناه میشوند؛ چون در زمینهی رضایت، احساسات و راحتی دیگران، احساس مسئولیت میکنند؛
* میترسند که رفتار جرئتمندانهی آنان، دیگران را ناراحت کند و به رابطهی آنان آسیب بزند؛
* بر این باورند که خوب نیست خواستههای خود را بر خواستههای دیگران برتری دهیم؛
* سرانجام اینکه معتقدند اگر کسی چیزی گفت یا کاری کرد که موجب ناراحتی ما شد، نباید چیزی بگوییم و اگر این وضعیت ادامه یافت، بهتر است تنها بکوشیم از او فاصله بگیریم.
بنابراین هر کس حق دارد:
* در برابر درخواست بیش از حد دیگران ایستادگی کند؛
* به درخواستهای دیگران «نه» بگوید؛
* از دیگران بخواهد هنگام صحبت به نظرهایش گوش دهند؛
* دربارهی احساسات و دلایل کارهای شخصیاش توضیح ندهد؛
* از آنان بخواهد برایش کاری انجام دهند؛
* هنگام نیاز به تنهایی، تنها بماند؛
* در روابط بین فردی به او احترام گذاشته شود؛
* و... .
از این روایت میتوان دریافت که هرگاه انسان در موقعیتی، به جای شجاع بودن، بترسد یا زمانی که نباید شرم و حیا داشته باشد، حیا کند، شاید دیگر نتواند آن را جبران نماید؛ زیرا فرصت آن گذشته است و چیزی جز محرومیت از آن وی نمیشود. بنابراین هر گاه انسان یقین دارد که به اشتباه یا به عمد حقی از او ضایع شده، یا موقعیتی است که باید ابراز وجود کند، نباید تردید داشته باشد و با غنیمت شمردن فرصتها، باید با رفتاری جرئتمندانه ابراز وجود کند.
برخی افراد میپندارند اگر درخواست دیگران را نپذیرند دیگر به شمار آورده نمیشوند.
آنجا که انسان باید از حقش دفاع کند، اگر خجالت بکشد یا حیای نابجا داشته باشد، خود مانع روزی خویش شده است. اما نداشتن این حیای بیمورد موجب کسب روزی میشود. شما نیز شاید دوستان و آشنایانی داشتهاید که بدون خجالت و رودربایستی با کسی، همیشه حرف خود را زدهاند و حق خویش را گرفتهاند. البته مراد ما به هیچ روی چاپلوسی یا پرخاشگری با دیگران نیست.
«ما سه سال است که با هم زندگی میکنیم. حتماً او در این مدت متوجه شده است وقتی من شب به خانه میآیم، دوست دارم شام آماده باشد با هم غذا بخوریم»؛
«او خودش باید در این مدت فهمیده باشد چقدر دوست دارم به من ابراز علاقه و محبت کند و محبت و علاقهاش را به زبان آورد».
ولی ابراز کردن نیازها و خواستههای منطقی خود به دیگران، آثاری بر جای میگذارد که موجب خشنودی و رضامندی دو طرف میشود (البته نه همیشه):
«از وقتی به فرزندم گفتم که به دلیل ندیدن او ناراحتم، بیشتر به دیدار من میآید»؛
«حالا که نظرم را با همسرم در میان میگذارم و تنها هر چه را او میگوید تأیید نمیکنم، خشنودتر شده است و به نتایج بهتری میرسیم».
اما در جامعهی متمدن امروزی، اغلب مشکلاتی که برای ما پیش میآید شبیه مشکلات اجدادمان نیست. برای مثال، به ندرت جان ما توسط یک حیوان درنده تهدید میشود. مشکلات امروزی ما در جامعهی انسانی، اغلب در قالب ارتباطی که با دیگر انسانها داریم رخ میدهد. با وجود این، استفاده از شیوهی جنگ و گریز برای حل مشکلاتی که میان انسانها پیش میآید هنوز هم شایع است. به عنوان مثال، کارمندی که علیرغم میل خود، برای انجام کاری یک ساعته، پس از ساعت معمول کاری، در اداره نگه داشته میشود و آن کار را در سه ساعت، آن هم به طرزی بسیار ضعیف انجام میدهد، در واقع در حال جنگ با رئیس خود است. به همین اندازه، شوهری که هنگام بحث با همسرش ناگهان صحنهی گفتوگو را ترک میکند و به اتاق دیگر میرود و در را محکم میبندد، در واقع از مسئلهای که با همسرش دارد گریخته است. (7)
فعالیت پیاپی سیستم جنگ و گریز، تجربهی هیجانهای منفی را به گونهای پیچیده و ترکیبی افزایش میدهد و فرد را به مشکلات گوناگونی دچار میکند.
از سوی دیگر، این فعالیت پیاپی در فرایند دستیابی به اهداف، اغلب فرد را از هدف دورتر میسازد. برای مثال، خانمی را درنظر بگیرید که مایل است شوهرش شبها زودتر از سر کار به منزل بازگردد. وی که از دیر آمدن شوهرش ناراحت شده، در اثر فعالیت سیستم جنگ و گریز با وی به مشاجره میپردازد و با خشونت او را به سبب دیر آمدن به منزل بازخواست میکند. هدف از این رفتار پرخاشگرانه، اصلاح رفتار شوهر و زودتر به خانه آمدن اوست، اما شوهر که پس از یک روز کاری محیط خانه را متشنج و ناراحت کننده مییابد، آگاهانه یا ناآگاهانه میکوشد از این محیط بگریزد. در نتیجه، شب بعد دیرتر از شب گذشته به منزل بازمیگردد. بنابراین، واکنش جنگ و گریز این خانم به ناکامی بیشتر و برآورده نشدن خواستهاش میانجامد.
در مجموع، فعالیت پیاپی سیستم جنگ و گریز در دنیای متمدن امروزی به پیامدهایی نامطلوب در سطح مسائل جسمی، هیجانی، حرفهای و خانوادگی انجامیده است. (8)
بسیاری از افراد سلطهپذیر، احساسات خالصانه، نیازها، ارزشها و نگرانیهای خویش را بیان نمیکنند. آنان به دیگران اجازه میدهند که به حریمشان تجاوز کنند؛ حقوقشان را نادیده بگیرند و به نیازهایشان بیتوجه باشند. این افراد، به ندرت خواستههای خود را مطرح میسازند و حتی وقتی که امکان ارضای این نیازها وجود دارد، آنها را نادیده میگیرند.
رفتار سلطهپذیرانه، به گونهای شگفتانگیز در جامعه رواج دارد و گویا این گونه رفتار، برای بسیاری از افراد جامعه، به یکی از شیوههای زندگی تبدیل شده است.
شخص پرخاشگر مایل است که بر دیگران چیره باشد. دیدگاه او این است: «این چیزی است که من میخواهم. چیزی که تو میخواهی، اهمیت کمتری دارد، یا اصلاً مهم نیست».
تفاوت مهم میان رفتار مبتنی بر اظهار وجود و رفتار پرخاشگرانه در آن است که رفتار پرخاشگرانه اغلب احساس رنجش و سلطهجویی یا انکار حقوق دیگران را در پی دارد.
شخص جرئتمند، از حقوق خویش دفاع میکند و نیازها، ارزشها، نگرانیها و عقایدش را به شیوهای مستقیم و مناسب ابراز میکند. چنین فردی، هنگام ارضای نیازهای خویش، به خواستههای دیگران و حریم شخصیشان تجاوز نمیکند.
برای روشنتر شدن این سه سبک، به مثال زیر توجه کنید:
آقای کاظمی، اغلب وقتی که پس از یک روز کاری به منزل باز میگردد کاملاً خسته و بیحوصله است و به استراحت نیاز دارد، اما همین که به منزل وارد میشود، همسرش میخواهد دربارهی همهی دردسرهایی که در طول روز با آنها رو به رو بوده است، حرف بزند.
اکنون آقای کاظمی میتواند به سه شکل کاملاً متفاوت واکنش نشان دهد:
الف) رفتار سلطهپذیرانه: در فرض نخست، آقای کاظمی در حالی که به ظاهر تا اندازهای به حرفهای همسرش گوش میدهد، در واقع بسیار عصبانی است. گاه به این امید که او مکث کند به روزنامه نگاه میکند و در تمام این مدت با خود میاندیشد: «ای بابا! عجب زن خودخواهی! اگر او مرا هم مثل خودش دوست داشت و درک میکرد، میفهمید الان چقدر خستهام و به آرامش نیاز دارم».
ب) رفتار پرخاشگرانه: درموقعیت دوم، آقای کاظمی در اتاق راه میافتد و بر سر زنش فریاد میکشد: «تو خودخواهترین آدمی هستی که تا به حال دیدهام. تنها توقع من این است که وقتی به خانه برمیگردم، چند دقیقه سکوت و آرامش برقرار باشد. اما چه نصیبم میشود؟ پر حرفی خسته کنندهی تو. از دست تو و حرفهایت خسته شدهام».
ج) رفتار ابراز وجود: در موقعیت سوم، آقای کاظمی بیدرنگ به همسرش میگوید که خیلی خسته است و تا پیش از شام به شدت به مدتی آرامش و سکوت نیاز دارد. او ادامه میدهد که جز در مواقعی که موضوع بسیار مهمی وجود دارد، مایل است تا پس از شام، برای شنیدن صحبتهای همسرش صبر کند. افزون بر اینکه خودش نیز میخواهد دربارهی آن روز، مطالبی را با او درمیان بگذارد. (9)
ابراز کردن نیازها و خواستههای منطقی خود در روابط نزدیک، آثار مثبتی در پی خواهد داشت.
صالحی، علی محمد، (1391)، خودی نشان بدهید، قم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، چاپ اول.
«ابراز وجود عبارت است از مهارتی که ما را قادر میسازد بدون اضطراب روی پای خود بایستیم؛ احساسات خود را صادقانه و با خیالی راحت ابراز کنیم؛ و بدون ضایع کردن حقوق دیگران حق خود را به دست آوریم». (1)
ابراز وجود یعنی با احترام و توجه به خواستهی دیگران، بتوانید با جرأت از حق خود و خواستهتان دفاع کنید و نگذارید حقتان ضایع شود یا با اکراه به کاری مجبور شوید. افرادی که در این زمینه مشکل دارند، نمیتوانند از حق خود و خواستههایشان به گونهای مناسب دفاع کنند یا احساسات خود را به زبان آورند. آنان پیوسته از وضع موجود ناراحتاند و خود را سرزنش میکنند. راه حل اینکار، سرزنش کردن خویش نیست، بلکه باید روشهایی را بیاموزیم تا برای همیشه بر این گونه مشکلات چیره شویم.
ابراز وجود، اغلب با ویژگیهایی چون ستیزهجویی، منفیکاری و ساز مخالف زدن اشتباه گرفته میشود. برخی افراد، پیوسته ساز مخالف میزنند و به طور غیرمنطقی میخواهند برخلاف خواستهها و شرایط دیگران رفتار کنند. این افراد نه تنها ابراز وجود نمیکنند، بلکه مشکلاتی در زمینهی اعتماد به نفس و عزت نفس دارند. از این روی، به صورت میانبُر و کاذب به کارهایی نابجا و غیرمنطقی اقدام میکنند تا قاطعیت، توانایی و اعتماد به نفس خویش را به دیگران نشان دهند.
فواید ابراز وجود
1. ابراز وجود کردن به ما امکان میدهد تا همراه با رعایت حقوق دیگران به سود خود اقدام کنیم؛ زیرا کسی که از مهارت ابراز وجود برخوردار است، بر پایهی منطق و دلیلی روشن (هر چند شخصی)، افزون بر اینکه به حقوق دیگران احترام میگذارد، از موضع خود نیز دفاع میکند.2. ابراز وجود موجب میشود دیگران بهتر بتوانند ما را در رسیدن به خواستههایمان یاری دهند؛ زیرا اگر خواستهی خود را به دیگران ابراز نکنیم، آنان چگونه باید به ما کمک کنند؛ در حالی که نمیدانند چه خواستهای داریم.
3. این مهارت موجب پرورش اعتماد به نفس و تقویت حس خوشبینی در افراد میشود، و سلامت روحی افراد را در پی خواهد داشت.
4. ابراز وجود این فرصت را فراهم میآورد تا فرد بدون تنش روی پای خودش بایستد و احساساتش را صادقانه و به راحتی بیان کند و به خودشکوفایی برسد.
5. ابراز وجود کردن بر میزان برابری انسانها میافزاید و به همه برای ابراز عقیده و نظر فرصت میدهد؛ حتی موجب بهبود مناسبات و روابط انسانی میشود.
6. ما میتوانیم به وسیلهی ابراز وجود، در برابر رفتارهای نامناسب دیگران واکنش نشان دهیم و در صورت نیاز، عقیدهی خود را بگوییم یا از عقیدهی مطرح شده دفاع کنیم.
ضرورت یادگیری و به کارگیری گفتوگو در حل مشکلات
اگرچه ما استعداد و توانایی به کارگیری مهارت گفتوگو را در برخورد با مشکلات جامعهی انسانی داریم، کم و بیش در به کار گرفتن آن هنگام ضرورت و به گونهای اثربخش و کارا ناتوانیم. اگر هنگام پیش آمدن مشکلی بینفردی (2) امکان گفتوگو باشد، به جای حمله یا گریز میتوانیم با گفتوگو به هدف برسیم. اما اگر در مهارت گفتوگو ضعیف باشیم، به سوی استفاده از پاسخهای جنگ و گریز به منزلهی راه حل رویارویی با مشکل میرویم؛ زیرا همهی ما به طور غریزی برای به کارگیری این سازوکار برنامهریزی شدهایم، و این شیوه از پاسخدهی سادهترین، در دسترسترین، اما ناکارآمدترین روش برای رویارویی با مشکلات متداول روزمره است. بنابراین، روشن است که در این حالت، گفتار نیز به منزلهی ابزاری برای ستیز یا گریز به کار گرفته میشود.اگر انسان برای ارائهی پاسخهای کارآمدتر و عالیتر آموزش ندیده باشد، پاسخهای غریزی، نخستین انتخاب فرد برای مقابله با مشکلات خواهد بود. فرض کنید که صاحبخانهای از مستأجرش بخواهد تا مبلغی را به اجارهبها بیفزاید، اما مستأجر توانایی پرداخت این مبلغ را نداشته باشد. در این وضعیت، اگر مستأجر احساس کند صاحبخانهی او فردی منصف و با وجدان است، باب گفتوگو را با وی باز میکند و با تشریح وضعیتش، میکوشد او را برای موافقت با مبلغی کمتر ترغیب کند. در نتیجه، این فرد ممکن است با گفتوگو به هدفش برسد.
حال تصور کنید گفتوگوهای گذشتهی این مستأجر در چنین موقعیتهایی به شکست انجامیده باشد یا صاحبخانهی خود را فردی پیچیده و نفوذناپذیر برای برقراری ارتباط یافته باشد. در این حالت، واکنش جنگ و گریز در وی فعال میشود و به دنبال آن، امکان گفتوگو برای رسیدن به تفاهم از بین میرود. اما در همین موقعیت، اگر مستأجر از مهارتهای ارتباطی بهتری برخوردار بود، تنها قرار گرفتن در مقابل صاحب خانهای با شخصیت پیچیده، واکنش جنگ و گریز را در وی فعال نمیکرد.
ما هر جا که احساس کنیم برای رسیدن به نتیجه، مهارت کافی داریم، به راحتی گفتوگو میکنیم. اما اگر در این مهارت ضعیف باشیم، پاسخهای فطری جنگ و گریز و هیجانهای شدید منفی در ما فعال میشود و همهی پیامدهای منفی را با خود به همراه میآورد. از این روی، آموزش برای کسب مهارتهای لازم در برقراری ارتباط و گفتوگو ضرورتی گریزناپذیر دارد. (3)
عوامل ابراز وجود نکردن برخی افراد و بستر ابراز وجودشان
چرا برخی ابراز وجود نمیکنند؟
چرا برخی از افراد در موقعیتهایی که باید افکار و احساساتشان را ابراز دارند؛ از حقشان دفاع کنند؛ یا به دیگران «نه» بگویند، احساسشان را به زبان نمیآورند؛ از حقشان میگذرند و به جای «نه»، بله میگویند. به نظر شما علت چیست؟***
پاسخهای جنگ و گریز، سادهترین، در دسترسترین و ناکارآمدترین روش برای رویارویی با مشکلات روزمره است.
***
در رفتار این افراد، عوامل شناختی زیر نقش دارد:
* این افراد هنگامی که از آنان درخواستی میشود، احساس میکنند فردی مهم و باارزشاند و اگر یک بار درخواست دیگران را نپذیرند، دیگر آنان را به شمار نخواهند آورد؛
* میپندارند اگر از پذیرش درخواست دیگران سر باز زنند، فردی بد و بدخواه شمرده خواهند شد. چنین افرادی رفتار جرئتمندانه را با از خودگذشتگی، ایثار و فداکاری در تناقض میبینند؛
* از اینکه «نه» بگویند و دیگران را از خود ناراحت کنند، دچار احساس گناه میشوند؛ چون در زمینهی رضایت، احساسات و راحتی دیگران، احساس مسئولیت میکنند؛
* میترسند که رفتار جرئتمندانهی آنان، دیگران را ناراحت کند و به رابطهی آنان آسیب بزند؛
* بر این باورند که خوب نیست خواستههای خود را بر خواستههای دیگران برتری دهیم؛
* سرانجام اینکه معتقدند اگر کسی چیزی گفت یا کاری کرد که موجب ناراحتی ما شد، نباید چیزی بگوییم و اگر این وضعیت ادامه یافت، بهتر است تنها بکوشیم از او فاصله بگیریم.
بستر رفتار جرئتمندانه
از مهمترین زمینههای تحقق رفتار جرئتمندانه این است که افراد به این بینش و شناخت برسند که باورهایشان نادرست است، و در گام بعد، باید با حقوق فردی خود آشنا شوند. تا زمانی که ما با حقوق خود آشنا نباشیم، نمیتوانیم از آن دفاع کنیم.بنابراین هر کس حق دارد:
* در برابر درخواست بیش از حد دیگران ایستادگی کند؛
* به درخواستهای دیگران «نه» بگوید؛
* از دیگران بخواهد هنگام صحبت به نظرهایش گوش دهند؛
* دربارهی احساسات و دلایل کارهای شخصیاش توضیح ندهد؛
* از آنان بخواهد برایش کاری انجام دهند؛
* هنگام نیاز به تنهایی، تنها بماند؛
* در روابط بین فردی به او احترام گذاشته شود؛
* و... .
آسیبها و پیامدهای ابراز وجود نکردن
1. محرومیت از حق خویش
هرگاه ضرورت یابد که فردی ابراز وجود کند، ولی بنا به برخی دلایل از آن چشم بپوشد، نخستین پیامد آن خواهد بود که از حقوق خود محروم میشود. امیر مؤمنان فرمودهاند: «ترس با ناامیدی، و شرم با محرومیت همراه است، و فرصتها چون ابرها میگذرند. پس فرصتهای نیک را غنیمت شمارید». (4)از این روایت میتوان دریافت که هرگاه انسان در موقعیتی، به جای شجاع بودن، بترسد یا زمانی که نباید شرم و حیا داشته باشد، حیا کند، شاید دیگر نتواند آن را جبران نماید؛ زیرا فرصت آن گذشته است و چیزی جز محرومیت از آن وی نمیشود. بنابراین هر گاه انسان یقین دارد که به اشتباه یا به عمد حقی از او ضایع شده، یا موقعیتی است که باید ابراز وجود کند، نباید تردید داشته باشد و با غنیمت شمردن فرصتها، باید با رفتاری جرئتمندانه ابراز وجود کند.
2. کم شدن روزی
حضرت علی (علیه السلام) فرمودهاند: «شرم و حیای نابجا، رزق (5) را از انسان دور میکند». (6)برخی افراد میپندارند اگر درخواست دیگران را نپذیرند دیگر به شمار آورده نمیشوند.
آنجا که انسان باید از حقش دفاع کند، اگر خجالت بکشد یا حیای نابجا داشته باشد، خود مانع روزی خویش شده است. اما نداشتن این حیای بیمورد موجب کسب روزی میشود. شما نیز شاید دوستان و آشنایانی داشتهاید که بدون خجالت و رودربایستی با کسی، همیشه حرف خود را زدهاند و حق خویش را گرفتهاند. البته مراد ما به هیچ روی چاپلوسی یا پرخاشگری با دیگران نیست.
3. استفاده از شیوههای منفی و نامناسب
اگر فرد نتواند به خوبی نیاز به ابراز وجود را در خویشتن برآورد، ناگزیر واکنشهایی نشان میدهد که از نگرانی و مخاطره خالی نیست. برای مثال، جوانی که نمیتواند به گونهای مثبت ابراز وجود کند، به «منفیگرایی» روی میآورد و به مقابله و جبههگیری در قبال اطرافیان و همسالان اقدام میکند. چنین فردی میکوشد از موضعی خصمانه و منفی با دیگران رو به رو شود. حتی باید گفت برخی رفتارهای نامطلوب مانند دروغ، تظاهر به موفقیت، اغراق در ارزیابی خویشتن و تواناییهای شخصی، زمانی در شخصیت جوان ظاهر میشوند که وی فرصتهای مناسب را برای ابراز وجود به طور مثبت و سازنده از دست داده و در کمال ناامیدی به شیوههای منفی روی آورده است.4. تجربهی رنجیدگی و افسردگی
تا هنگامی که رفتار شما قاطعانه است و در جای مناسب ابراز وجود میکنید، عزت نفس خویش را حفظ کردهاید. ممکن است شکست بخورید و ناامید شوید، اما هستهی اعتماد به نفس شما ثابت خواهد بود. اما اگر کسی در ابراز وجود احساس ضعف کند و جایی که باید از حقش دفاع کند، نتواند و به عقبنشینی مجبور شود یا هنگامی که میتواند دربارهی موضوعی خاص نظر بدهد، حرفش را نزند، هر بار احساس حقارت و ناتوانی را تجربه میکند. رفته رفته این احساس به رنجیدگی تبدیل میشود و حتی ممکن است مقدمهای برای وقوع افسردگی باشد. اما همین فرد، اگر مهارت ابراز وجود را بیاموزد، میتواند با هر بار ابراز وجود، اعتماد به نفسش را افزایش دهد و از زندگی لذت ببرد.5. بروز آثار منفی
در میان نگذاشتن خواستههای خود در روابط نزدیک، آثار منفی پایداری بر جای میگذارد. ما اغلب به اشتباه گمان میکنیم دیگران به اندازهای ما را میشناسند که میدانند چه احساسی داریم و چه میخواهیم، و میپنداریم نیازی نیست که خواستههایمان را با دیگران در میان بگذاریم. همین پندارهای اشتباه موجب میشود که ما نیازها، احساسها و خواستههایمان را به زبان نیاوریم و انتظار داشته باشیم دیگری خود متوجه شود:«ما سه سال است که با هم زندگی میکنیم. حتماً او در این مدت متوجه شده است وقتی من شب به خانه میآیم، دوست دارم شام آماده باشد با هم غذا بخوریم»؛
«او خودش باید در این مدت فهمیده باشد چقدر دوست دارم به من ابراز علاقه و محبت کند و محبت و علاقهاش را به زبان آورد».
ولی ابراز کردن نیازها و خواستههای منطقی خود به دیگران، آثاری بر جای میگذارد که موجب خشنودی و رضامندی دو طرف میشود (البته نه همیشه):
«از وقتی به فرزندم گفتم که به دلیل ندیدن او ناراحتم، بیشتر به دیدار من میآید»؛
«حالا که نظرم را با همسرم در میان میگذارم و تنها هر چه را او میگوید تأیید نمیکنم، خشنودتر شده است و به نتایج بهتری میرسیم».
واکنشهای جنگ و گریز در جامعهی انسانی
ما نیز با جانداران دیگر از این نظر همانندیم که هنگام بروز مشکل یا برخورد، باهم میجنگیم یا از هم میگریزیم. این شیوهی پاسخگویی، در اجداد ما نیز بوده است و از آن استفاده میکردند.اما در جامعهی متمدن امروزی، اغلب مشکلاتی که برای ما پیش میآید شبیه مشکلات اجدادمان نیست. برای مثال، به ندرت جان ما توسط یک حیوان درنده تهدید میشود. مشکلات امروزی ما در جامعهی انسانی، اغلب در قالب ارتباطی که با دیگر انسانها داریم رخ میدهد. با وجود این، استفاده از شیوهی جنگ و گریز برای حل مشکلاتی که میان انسانها پیش میآید هنوز هم شایع است. به عنوان مثال، کارمندی که علیرغم میل خود، برای انجام کاری یک ساعته، پس از ساعت معمول کاری، در اداره نگه داشته میشود و آن کار را در سه ساعت، آن هم به طرزی بسیار ضعیف انجام میدهد، در واقع در حال جنگ با رئیس خود است. به همین اندازه، شوهری که هنگام بحث با همسرش ناگهان صحنهی گفتوگو را ترک میکند و به اتاق دیگر میرود و در را محکم میبندد، در واقع از مسئلهای که با همسرش دارد گریخته است. (7)
پیامدهای فعالیت پاسخ جنگ و گریز در جامعهی انسانی
وقتی ما در جامعهی انسانی امروز از شیوهی جنگ و گریز استفاده میکنیم، خود را در موقعیتی نامناسب قرار میدهیم. با چنین برخوردهایی ما نه تنها خشمگین یا بیمناک میشویم، بلکه در روابط خود با دیگران شکست میخوریم و در اثر آن، ممکن است ناامیدی و افسردگی نیز بر ما چیره شود.فعالیت پیاپی سیستم جنگ و گریز، تجربهی هیجانهای منفی را به گونهای پیچیده و ترکیبی افزایش میدهد و فرد را به مشکلات گوناگونی دچار میکند.
از سوی دیگر، این فعالیت پیاپی در فرایند دستیابی به اهداف، اغلب فرد را از هدف دورتر میسازد. برای مثال، خانمی را درنظر بگیرید که مایل است شوهرش شبها زودتر از سر کار به منزل بازگردد. وی که از دیر آمدن شوهرش ناراحت شده، در اثر فعالیت سیستم جنگ و گریز با وی به مشاجره میپردازد و با خشونت او را به سبب دیر آمدن به منزل بازخواست میکند. هدف از این رفتار پرخاشگرانه، اصلاح رفتار شوهر و زودتر به خانه آمدن اوست، اما شوهر که پس از یک روز کاری محیط خانه را متشنج و ناراحت کننده مییابد، آگاهانه یا ناآگاهانه میکوشد از این محیط بگریزد. در نتیجه، شب بعد دیرتر از شب گذشته به منزل بازمیگردد. بنابراین، واکنش جنگ و گریز این خانم به ناکامی بیشتر و برآورده نشدن خواستهاش میانجامد.
در مجموع، فعالیت پیاپی سیستم جنگ و گریز در دنیای متمدن امروزی به پیامدهایی نامطلوب در سطح مسائل جسمی، هیجانی، حرفهای و خانوادگی انجامیده است. (8)
سبکهای ارتباطی
برای توصیف بهتر ابراز وجود میتوان آن را در کنار دو سبک ارتباطی دیگر قرار داد، تا با شناخت آن دو سبک، جایگاه ابراز وجود نیز برای ما روشنتر شود.1. سبک سلطهپذیرانه
افرادی که اغلب به شکلی سلطهپذیرانه رفتار میکنند، درواقع نشان میدهند که به نیازها و حقوق خود احترام نمیگذارند. آنان به شکلهای گوناگون به خود بیاحترامی میکنند.بسیاری از افراد سلطهپذیر، احساسات خالصانه، نیازها، ارزشها و نگرانیهای خویش را بیان نمیکنند. آنان به دیگران اجازه میدهند که به حریمشان تجاوز کنند؛ حقوقشان را نادیده بگیرند و به نیازهایشان بیتوجه باشند. این افراد، به ندرت خواستههای خود را مطرح میسازند و حتی وقتی که امکان ارضای این نیازها وجود دارد، آنها را نادیده میگیرند.
رفتار سلطهپذیرانه، به گونهای شگفتانگیز در جامعه رواج دارد و گویا این گونه رفتار، برای بسیاری از افراد جامعه، به یکی از شیوههای زندگی تبدیل شده است.
2. سبک پرخاشگرانه
برخلاف افراد سلطهپذیر، افراد پرخاشگر احساسات، خواستهها و عقایدشان را از راه آسیب رساندن به دیگران ابراز میکنند. آنان تقریباً همیشه برندهی بحثاند. گاه به نظر میرسد که فرد پرخاشگر به «احساس حقارت» دچار است. او ممکن است با صدای بلند صحبت کند؛ بددهن، بیشرم یا مسخره کننده باشد؛ یا بر زیردستان و اعضای خانوادهاش تسلط داشته باشد و اصرار کند که دربارهی بخشهای مهم یک گفتوگو، حرف پایانی را او بیان کند.شخص پرخاشگر مایل است که بر دیگران چیره باشد. دیدگاه او این است: «این چیزی است که من میخواهم. چیزی که تو میخواهی، اهمیت کمتری دارد، یا اصلاً مهم نیست».
تفاوت مهم میان رفتار مبتنی بر اظهار وجود و رفتار پرخاشگرانه در آن است که رفتار پرخاشگرانه اغلب احساس رنجش و سلطهجویی یا انکار حقوق دیگران را در پی دارد.
3. سبک ابراز وجود
برخلاف دو سبک پیشین، فرد جرئتمند از روشهای ارتباطی ویژهای استفاده میکند که او را قادر میسازند حرمت نفس خویش را حفظ کند؛ خشنودی و ارضای خواستههای خویش را در پی گیرد و بدون سوء استفاده از دیگران یا سلطهجویی بر آنان از حقوق و حریم شخصیاش دفاع کند. ابراز وجود حقیقی، شیوهای است که ارزش فردی انسان را تأیید میکند؛ با این حال، ارزشمندی دیگران را نیز حفظ و تأیید میکند.شخص جرئتمند، از حقوق خویش دفاع میکند و نیازها، ارزشها، نگرانیها و عقایدش را به شیوهای مستقیم و مناسب ابراز میکند. چنین فردی، هنگام ارضای نیازهای خویش، به خواستههای دیگران و حریم شخصیشان تجاوز نمیکند.
برای روشنتر شدن این سه سبک، به مثال زیر توجه کنید:
آقای کاظمی، اغلب وقتی که پس از یک روز کاری به منزل باز میگردد کاملاً خسته و بیحوصله است و به استراحت نیاز دارد، اما همین که به منزل وارد میشود، همسرش میخواهد دربارهی همهی دردسرهایی که در طول روز با آنها رو به رو بوده است، حرف بزند.
اکنون آقای کاظمی میتواند به سه شکل کاملاً متفاوت واکنش نشان دهد:
الف) رفتار سلطهپذیرانه: در فرض نخست، آقای کاظمی در حالی که به ظاهر تا اندازهای به حرفهای همسرش گوش میدهد، در واقع بسیار عصبانی است. گاه به این امید که او مکث کند به روزنامه نگاه میکند و در تمام این مدت با خود میاندیشد: «ای بابا! عجب زن خودخواهی! اگر او مرا هم مثل خودش دوست داشت و درک میکرد، میفهمید الان چقدر خستهام و به آرامش نیاز دارم».
ب) رفتار پرخاشگرانه: درموقعیت دوم، آقای کاظمی در اتاق راه میافتد و بر سر زنش فریاد میکشد: «تو خودخواهترین آدمی هستی که تا به حال دیدهام. تنها توقع من این است که وقتی به خانه برمیگردم، چند دقیقه سکوت و آرامش برقرار باشد. اما چه نصیبم میشود؟ پر حرفی خسته کنندهی تو. از دست تو و حرفهایت خسته شدهام».
ج) رفتار ابراز وجود: در موقعیت سوم، آقای کاظمی بیدرنگ به همسرش میگوید که خیلی خسته است و تا پیش از شام به شدت به مدتی آرامش و سکوت نیاز دارد. او ادامه میدهد که جز در مواقعی که موضوع بسیار مهمی وجود دارد، مایل است تا پس از شام، برای شنیدن صحبتهای همسرش صبر کند. افزون بر اینکه خودش نیز میخواهد دربارهی آن روز، مطالبی را با او درمیان بگذارد. (9)
ابراز کردن نیازها و خواستههای منطقی خود در روابط نزدیک، آثار مثبتی در پی خواهد داشت.
نمایش پی نوشت ها:
1. رابرت آلبرتی و مایکل آمونز، روانشناسی ابراز وجود، ترجمهی مهدی قراچهداغی، ص 37.
2. personal - lnter.
3. ر. ک: نیما قربانی، مهندسی رفتار ارتباطی.
4. قُرِئَت الهَیَیَةُ بِالخَیبَةِ و الحَیَاءُ بِالحَرمَانِ وَ الفُرضَةُ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ فَانتَهِزُوا فُرَضَ الخَیرِ (نهجالبلاغه، ترجمهی محمد دشتی، حکمت 21).
5. رزق و روزی در احادیث معنای عام دارد تنها به معنای خوردوخوراک نیست.
6. الحَیاءُ یَمنَعُ الرِّزق (عبدالواحدبن محمد تمیمی آمدی، غررالحکم و درر الکلم، ص 257، ح 5473).
7. نیما قربانی، مهندسی رفتار ارتباطی، ص 21.
8. همان.
9. رابرت بولتون، روانشناسی روابط انسانی، ترجمهی حمیدرضا سهرابی، ص 187.
صالحی، علی محمد، (1391)، خودی نشان بدهید، قم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، چاپ اول.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}